از او آغاز کن
وقتی که تنهای تنها می شوی، وقتی که دوستانت آنها که نیازمند یاریشان هستید درست در حساس ترین نقطه رهایت می کنند.
وقتی که درست همان ها که پشتوانه و پشت گرمی محسوبشان می کردی خنجر میبنی، وقتی زیر سنگی که به استواری اش سوگند می خوردی و تکیه گاهش می شمردی ماری خفته میبینی که در تکان حادثه از خواب جهیده است. وقتی که هیچ تکیه گاهی برایت نمی ماند و هیچ دستی خالصانه به دوستی گشاده نمی گردد یک ملجا و امید و پناهی می ماند که هیچ حادثه ای نمی تواند او را از تو بگیرد. او در مقابل بدی های تو خوبی می آورد و به روی زشتی های تو پرده ی اغماض می افکند. اگر بدانی که اشتیاق و محبت او به تو چقدر است بند بند تنت از هم می گسلد.او به عیسی علی نبینا و آله و علیه السلام می گوید: اگر آنها که به من پشت می کنند میزان اشتیاق مرا به خویش بدانند قالب تهی می کنند.
حتما دانسته ای که او کیست؟ پس چرا در انتها به او رسیدی؟ از او آغاز کن.
یا علی