" احمد آقا "

 

 

                                                                                                          هر آنکه نیست در این حلقه زنده به عشق

به او نمرده به فتوای من نماز کنید

 

عادت کرده ایم زندگی ما شده است یک ماشین خودکار که صبح ها را به شب میرساند و روز بعد دوباره ازنو! 

دیر زمانی بود که در ایام زندگی,فرصتی برای خودمان میگذاشتیم.کمی فکر میکردیم,به گذشته , به آینده...خدا,...قیامت و...               اما حالا تلویزیون ودیگر رسانه ها و اشتغالات خود  ساخته فرصت فکر کردن را هم از ما گرفته اند  

  راستی چه می کنیم ؟ به کجا میرویم ؟ نکند علم و تکنولوژی ودیگر ابزار تمدن،ما را در خور خواب و خشم و شهوت محصور کرده باشد. نکند  نکند که روزها را پشت هم طی می کنیم و تنها اندوخته ی ما از

 این دنیا فرصت های از دست رفته باشد. نکند که آخرکار دست خالی

از این ویرانه برویم وراهی سفر شویم. نکند اصلا ندانیم که   برای چه آمده بودیم آخر اگر همه ی دف ما از حضور در این سیاره خاکی همین باشد که گفته شد پس چه  تفاوتی میان ما و...                 

 سید شهیدان اهل قلم میگفت : ( اگر مقصد پرواز است قفس ویران بهتر, پرستویی که مقصد را پرواز  می بیند از ویرانی لانه اش نمی هراسد ...

و اگر نردبانی از این خاک به آسمان نباشد جز کرم هایی فربه و

 تن پرور بار نمی آید).

 پس اگر قرار است از این ویرانه به جایگاه ابدی خویش عروج کنیم

آیا نباید به فکر آبادی  آن سرا باشیم؟ 

مگر نه اینکه اینجا خانه های نا پایداروآنجا سرای ابد است و ما مسافرانی در کوچ پس چرا به غفلت عمر را طی میکنیم؟

چرا مهار زندگی ما به دست شیطان سپرده شده؟ چرابرای خودمان

وقت نمی گذاریم؟

چرا نمازها و عبادت ما ذرهای در ایمان ما موثر نیست ؟

و صدها چرای دیگر که حتی فرصت فکر کردن به آن برای خودمان قایل نمی شویم.

 

  **********************************

 

ما در این مجموعه می خواهیم به سراغ یکی از خوبان این امت برویم. یکی از آنها که در کنار ما بود و شبیه ما زندگی کرد .

اما ساده وبی آلایش. او تمام زندگی اش با هدف بود. او خود را به

دست روزمرگی نسپرد.

او زندگی را از منظر دیگری نگاه کرد. تمام لحظاتش را به خوبی

استفاده کرد. او به تمام معنا  (عبد) بود. زندگی و زیبایی های

ظاهری اش نتوانست او را فریب دهد.

او از همه ی امکانات مادی که در اختیارش بود پلی ساخت برای کمال. برای رسیدن به هدف خلقت برای رسیدن به معبود.

این جوان در همین نزدیکی ها بود. در محله ای در جنوب شهر.

در کنار بازار مولوی.

البته من به ازقرن های گذشته سخن نمی گویم!اهل افسانه واسطوره سازی هم نیستم.

من ازکسی حرف میزنم که درهمین ایام معاصردرکنارما زیست.

مانند ما در همین دوران زندگی کرد. درس خواند,کارکرد.

اوبه سادگی زندگی کرد وبه سادگی بارسفر رابه سوی مقصد بست ورفت.      

آن قدر ساده و بی آلایش که کسی او را نشناخت.حتی خانواده اش!

هیچ کس او را نشناخت.

اما تفاوت او با امثال ما (( یقین )) او بود. او راه را شناخته بود.

فهمیده بود که در دنیا به دنبال چه چیزی باشد. برای دقایق عمرش

برنامه داشت.

زندگی اش با آنچه خداوند برای انسانها ترسیم کرده منطبق بود.

او پله های کمال را یکی پس از دیگری طی می کرد و فاصله اش

را با اهالی دنیا بیشتر کرد.

می گفت:چرا اینگونه اید؟! کمی بالا بیایید , بیایید تا ببینید آنچه دیدنی است!چرا به این ویرانه دل خوش کرده اید؟ چرا؟

او می گفت. وما خفتگان در دامان غفلت, فقط به او نظاره می کردیم !

هر چه می گذشت نورانیت باطن او در کلام ورفتارش تاثیر بیشتری

 می گذاشت;  زیرا او اسیر دام دنیا نشد.

برای ما از بالا می گفت. از اینکه برای خدا کار کنید واخلاص داشته باشید, چشمه های حکمت الهی به سوی شما جاری می شود.

ومامطمئن بودیم که خودش با تمام وجود از چشمه های حکمت الهی نوشیده است.

او اهل آسمان شده بود و با اهل زمین کاری نداشت. اما دلش به حال ما می سوخت. می گفت: روزی باید از این منزل برویم. پس چرا مهیای سفر نشده ایم؟!

و ما قدرش را ندانستیم . تا اینکه او هم مانند بقیه ی خوبان با کاروان شهدا به آسمانها رفت.

وقتی که پیکرش در بازار و مسجد تشییع شد باز هم کسی او را

نشناخت. از برخی از علما شنیدم که می گفتند: فقط یک نفر او را شناخت.

آن هم کسی بود که این جوان را در دامان خود تربیت کرد; استاد

 العارفین , آیت الحق حضرت آیت الله حق شناس.

مردم وقتی دیدند که ایشان در مراسم ختم حضور یافتند و در منزل این شهید نیز حاضر شدند و ابعادی از شخصیت او را برای مردم بیان

کردند, تازه فهمیدند که چه گوهری از دست رفته !

حضرت آیت الله حق شناس کرامات وخاطرات عجیبی از این بنده

مخلص پروردگار بیان کردند و گفتند:

 

                    آه آه آقا , در این تهران بگردید

        ببینید کسی مانند این احمد آقا پیدا می شود یا نه ؟

 

آری, احمد آقا نوزده بهار در کنار ما بود تا راه درست زیستن و درست سفر کردن از این عالم خاکی را بیاموزیم. یادش گرامی!

بوستان کتاب شهیدان

rand3.jpg

Template Design:Dima Group