شناخت

 

   راوی : دوستان شهید

 

بارها با خودم فکر کرده ام که « راه نجات و سعادت » در چیست ؟ در « دوری از مردم » است یا «با مردم » بودن ؟

آیا می توان دوست خدا شد و در عین حال در متن زندگی بود؟

چگونه می توان متضاد را با هم انجام داد ؟ هم با مردم معاشرت کرد ، هم درس خواند ، هم کار کرد ، هم با دوستان خندید و گریه کرد ، هم تلخ و شیرین روزگار را چشید و ...اما درعین حال در نمازها معراج داشت.

بارها از خود سوال کرده ام : آیا راه رسیدن به مقام بندگی پایان یافته ؟ آیا این افراد نظیر احمدآقا الگوهایی دست نیافتنی هستند ؟ و صدها پرسش دیگر .

اما با نگاه به روزمره ی احمد آقا میبینم که راه رسیدن به خدا وقرب الهی و رسیدن به اولیاء حق از متن جریان زندگی شکل می گیرد .

در این صورت است که همه ی نظام هستی گهواره ی رشد آدمی می شود.

باید گفت:تفاوت مهم احمد آقا با دیگران از« شناخت »اوبه هستی سر چشمه می گرفت. ازاین روعمل هر چند اندک ایشان عارفانه بود و قیمتی بی انتها داشت.

او انسانی عقل گرا بود. واین ویژگی بارز شاگردان حضرت آیت الله حق شناس بود.

این ویژگی ها از آن جهت مهم است که در دوران ما عرفان های کاذب و پوشالی ، بلای جان عاشقان طریق خدا شده.

متاسفانه شاهدیم که عده ای با بی اعتنایی به راه نورانی عقل  راه عرفان های غیر قرآنی و غیر عقلانی و خود ساخته را در پیش گرفته اند.

آن ها در خیال باطل خود می پندارند ؛ لازمه ی دینداری و دوستی با خدا ، ترک زندگی و بی توجهی به وظایف انسانی است. کسانی که خود و افراد ساده دل پیرو خود را به سوی هلاکت می کشانند .

اما احمد آقا به عنوان یک عارف عاقل ، به تمام وظایف زندگی توجه داشت. درس ، کار ، ورزش ، نظافت ، ارتباط با مردم ، تحلیل سیاسی و اجتماعی و ...

این ها باعث شد که از او یک الگوی مثال زدنی ساخته شود

هنوز خاطره ی کارها ی او در ذهن بچه ها ی محل باقی مانده . زمانی که با آن ها فوتبال بازی می کرد. در

آبدارخانه ی مسجد برای مردم چای می ریخت و...

شناخت صحیح احمد آقا از زندگی و بندگی ، او را به اوج قله های عبودیت رساند . او در سنین جوانی مانند یک مرد دنیا دیده با وقایع برخورد می کرد . حقیقت اعمال را می دید  یک بار با ایشان به روستای آیینه ورزان رفتیم بعد از کمی تفریح و بازی ، نشسته بودیم کنارهم یک زنبور دور صورت من می چرخید.

با ناراحتی و عصبانیت تلاش می کردم که او را دور کنم. اما احمد آقا که کنار من بود بی توجه به آن زنبور به کارهای من نگاه می کرد.

بعد لبخندی زد و گفت : یقین داشته باش! بعد که تعجب من را دید ادامه داد : یقین داشته باش که هیچ حیوان گزنده ای بنده مومن خدا را اذیت نمی کند.

بوستان کتاب شهیدان

rand7.jpg

Template Design:Dima Group