هدایت
راوی : جمعی از دوستان شهید
آیه ی قرآن می گوید که شهید زنده است. شهید قدرت دارد. اثر دارد و ما اثر خون آنها را در جامعه می بینیم.
اولین بار که خواب احمد آقا را دیدم مربوط به مدتی بعد از شهادت ایشان بود.جمع ما با رفتن احمد آقا محور اصلی خود را از دست داده بود.
من با کسانی در محل رفیق شدم که مقید به مسائل دینی نبودند. یک شب در عالم رؤیا دیدم که با همان رفقا توی کوچه هستیم. رفقا به من گفتند :رسول ، برو مخفی شو احمد آقا داره می یاد!
من رفتم پشت دیوار و از آنجا نگاه می کردم. دیدم احمد آقا با همان چهره ی نورانی و معصوم به کوچه ی ما آمد.
بعد دوستان من ، احمد آقا را گرفتند و کشان کشان او را از کوچه بیرون کردند!
همین طور که احمد آقا را از کوچه بیرون می بردند داد زد : من باید رسول را ببینم.
اشک در چشمانم حلقه زده بود. دلم برایش خیلی تنگ شده بود. دویدم و پریدم توی بغلش و شروع کردم به بوسیدن احمد آقا.
از این رؤیای صادقه همه چیز را فهمیدم. از فردا رابطه ام را با آن رفقا قطع کردم و دیگر آن ها را ندیدم
********************************
حضورش را هنوز هم در زندگی ام حس می کنم. حتی حالا که صاحب زندگی و فرزند شده ام. هنوز هم وقتی راه را کج بروم به سراغم می آید و...
حتی برخی از دوستان را می شناسم که فرزندانشان بزرگ شده اند. فرزندان دوستان احمدآقا هم با او ارتباط دارند و از او کمک می گیرند.
یکی از رفقا برای ازدواج فرزندش مشکل داشت و از احمد آقا کمک خواست.
احمد آقا مثل همیشه همان موقع که حضور مادی در بین ما داشت و او کمک کرده بود!
حتی کسانی را می شناسم که بعد از شهادت احمد آقا به دنیا آمده اند و با شنیدن خاطرات ایشان عاشق ایشان شده اند و به خوبی با او ارتباط دارند.
مدتی از شهادت احمد آقا گذشته بود. قرار بود روز بعد با تعدادی از دوستان به تفریح برویم.
هر چند می دانستم دوستان خوبی نیستند و ممکن است پای گناه و ... در میان باشد.
خدا شاهد است همان شب در عالم رؤیا دیدم که احمد آقا آمده و با عصبانیت و ناراحتی به من می گوید :با این ها بیرون نرو ، با این دوستانت جایی نرو!
فردا صبح هر طور بود به مادرم گفتم که آن ها را رد کند. اما خیلی در فکر فرو رفته بودم که این چه خوابی بود؟!
بعد ها از همان افراد شنیدم که به گناه افتاده بودند و ...
احمد آقا نه تنها در موقع حضور ظاهری در دنیا به فکر تربیت ما بود ، بلکه حالا هم از ما جدا نیست و به دنبال هدایت ماست.
یکی دیگر از دوستان می گفت : در ایام فتنه ی سال 1388 ذهن و فکر ما درگیر بود.
یک شب در عالم رؤیا دیدم که احمد آقا آمده به مسجد امین الدوله. اما به نماز نرسید!
گفتم : احمد آقا نبودی ، دیر آمدی؟!
احمد آقا جمله ای گفت و رفت : سر ما خیلی شلوغه!
بلافاصله به ذهنم خطور کرد که حتماً این مشکلات را شهدا حل می کنند. یاد کلام نورانی امام راحل افتادم.
آنجا که می فرمایند :«مسلم خون شهیدان اسلام و انقلاب را بیمه کرده است.»